تروند گوهر کنج کویر
بیا بنگر قد رعنای تروند عروس قاین است شهلای تروند زعطر زعفرانش مست مستم قدح پر کن ز سر گل های تروند میان بسته های زعفرانش بیا دستی بزن بر پای تروند اگر جامی بگیری از کف او شوی سر مست در رویای تروند رقیبان سورت ها بر پا نهادند کجا زد تکیه ای بر جای تروند نگین سرخ در گنج کویری به دستت حقه ی مینای تروند تمام زعفران زاران قاین زده پیوند با سیمای تروند در این سکان اگر پا می گذاری شوی مست دل دریای تروند مکانی با صفا با عطر خوبان حکایت ریزد از یکتای تروند درون کارگاه زعفرانش به هم پیچیده عطر و نای تروند و مخمل پوش های ارغوانی جدا سازند گوهرهای تروند پس از آن مهر استاندارد گیرد حقیقت های بی همتای تروند هوای کوی مشتاقان نموده نگین زعفران ویزای تروند تو را پرهای سیمرغین نهادند پری از قاف ای عنقای تروند به بال شه پر پرواز دیدم به دستش گوهر بیضای تروند تو را گیرند مردان اروپا بهین دارو همه جویای تروند اگر اسپانیا دست تو گیرد یقین دان گشته او بینای تروند زمان چیدن گل از مزارع سبد ها هدیه شد کالای تروند به فصل گل بیا قاین نظر کن به سالن های گل آرای تروند میان ارغوان گل های خوشبو فکنده دامن زیبای تروند به دستانی که گل را می گشاید بخوان رمز ریاضت لای تروند تو را با رنج می کارند و شادی بچیند این ید طولای تروند برون از پرده می آرند خامه بیارایند با غوغای تروند تو را پرده نشین گلبرگ ها کرد به یغما کی برد یغما تروند ز پرچم های زردش راز گیرد شود داروی سحر آسای تروند همیشه پرچمت در اهتزاز است به روی قله ی والای تروند ز گلبرگ بنفش ارغوان گیر بزن بر تارک شیوای تروند ز راز گل خبر دارت کند او بگیرد دامنش دانای تروند ز گل های سحر خیز قهستان شفا گیرید از صهبای تروند سحر رازی دورن گل نهاده که می گیرد از آن یحیای تروند دم تروند با قاین عجین شد بیا دم گیر از سورنای تروند خدایا حب و ایمانم تو دادی که در دنیا دهم جولای تروند شکایت دارم از دستان رمزی که می زد زخمه بر آوای تروند زاسرار لب پر خون چه گویم شدم سر گشته و شیدای تروند زبان در کام همچون زعفرانم نمی گویم غم عظمای تروند مرا عشقی به تن می سوزد ای دوست عیان شد شعله اش از نای تروند قناری های با غم نغمه خوانند برای خاطر ابنای تروند اگر حب وطن اینجا نبودی کجا می بود این دنیای تروند به حب" احتشام " این جا نظر کن که طور اوست این سینای تروند مشو نومید دستان دعا هست به محراب دلت بطحای تروند زگلشن گوش کن پیغام گل را زبان گل دعا گویای تروند قدم بگذارد هر جا استواری است مدیری پرتوان سودای تروند خبر داری که لوح افتخارش شده نام آورین اسمای تروند که قاین پایتخت زعفران شد نگین کاخ او اعطای تروند بیا "مختاری" از اسرار برگیر ورق از دفتر دیبای تروند
|